گرچه دیوار افکند سایه دراز ....
گرچه دیوار افکند سایه دراز
باز گردد سوی او، آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید، نداها را صدا
(مولانا)
گرچه دیوار افکند سایه دراز
باز گردد سوی او، آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید، نداها را صدا
(مولانا)
گر مراقب باشی و بیدار تو
بینی هر دم، پاسخ کردار تو
هین مراقب باش، گر دل بایدت
کز پی هر فعل، چیزی زایدت
(مولانا)
مائیم که از بادهٔ بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بیهیچ سرانجام خوشیم
عارفی را پرسيدند : ازاينجا تا خدا چه مقدار« راه » است؟ فرمود : « یک قدم »
گفتند : این یک قدم کدام است ؟
فرمود : پا بگذار روی «خودت ».
سالها پرسيدم از خود کیستم ؟
آتشم ، شورم، شرابم، چیستم ؟
دیدمش امروز و دانستم کنون
او به جز من ، من به جز او نیستم
هرچه مردم میکند بوزینه هم
آن کند کز مرد بیند دم بدم
او گمان برده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزهرو
این کند از امر و او بهر ستیز
بر سر استیزهرویان خاک ریز
آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نه نیاز
در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات
بقبه در ادامه مطالب
چون بسی ابلیس آدمروی هست
پس بهر دستی نشاید داد دست
چه تدبير اي مسلمانان كه من خود را نمي دانم
نه تـرسا و يهوديـم نه گبرم نه مسلمانم
نه شـرقيّم نه غـربيّم نه بـريّم نه بـحريّم
نه اركـان طبـيعيّم نه از افـلاك گـردانم
نه از خاكم نه از بادم نه از آبم نه از آتش
نه از عرشم نه از فرشم نه از كونم نه از كانم
نه از هندم نه از چينم نه از بلغار و سقسينم
نه از مـلك عراقـينم نه از خـاك خراسانم
نه از دنيا نه از عقبي نه از جنت نه از دوزخ
نه از آدم نه از حوا نه از فـردوس رضـوانم
بقیه شعر در ادامه مطالب
گشاده دست باش،جاري باش،کمک کن(مثل رود)
با شفقت و مهربان باش(مثل خورشيد)
اگر کسي اشتباه کرد آن را بپوشان(مثل شب)
وقتي عصباني شدي خاموش باش (مثل مرگ)
متواضع باش و کبر نداشته باش(مثل خاک)
بخشش و عفو داشته باش(مثل دريا)
اگر مي خواهي ديگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آينه)